Read this article in English.
-*سونیا منصورربیعه
ایرانز ویو: اگر مسلمانی دیندار و پارسا بودم و قرار بود که نگاهی دقیقتر به وضعیت امروز اسلام و مسلمانان داشته باشم، مطمئناً به شدت نگران میشدم. امابه حتی با وجود آنکه من مسلمان نیستم و در واقع یک زن مسیحی سکولار عرب هستم، باز هم خود را نگران خواهران و برادران مسلمانم و البته دین اسلام میبینم.
البته این نگرانی تنها از سر نوعدوستی نیست. بلکه آینده اقلیتها در خاورمیانه هم تا حد زیادی به وضعیت دین اسلام، که دین اکثریت است، بستگی دارد. اسلام و مسلمانان بخشی از عقبه فرهنگی من به عنوان یک عرب مسیحی هستند. زیرا فرهنگ خاورمیانه از ادیان و فرقی شکل گرفته است که همواره همانند قطعات موزائیک در کنار هم قرار داشتهاند. تا اینکه القاعده و مشهورترین شاخه آن، داعش متولد شد.
دوباره میگویم، به عنوان یک مسیحی عرب، من نه تنها قرآن خوانده و در خصوص آن آمزش دیدهام، بلکه در مذهب اسلام و تاریخ آن نیز مطالعه کردم. من اسلام را دینی شناختم که در هنر و علم دارای استیلا و روشنگری است. من اسلام را دینی دیدم که هموراه حرکتی رو به جلو دارد. البته، همانند هر دین دیگری، در میان پیروان اسلام نیز میتوان اندازهای از افراط گرایی و حرکت به عقب را هم مشاهده کرد اما اینها همیشه، یا دست کم تا اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 میلادی مسائلی جزئی بودند تا اینکه القاعده و بدنامترین شاخته آن، داعش، به وجود آمدند.
از زمان واقعه 11 سپتامبر، از خودم میپرسیدم: چه بر سر اسلام آمد؟ این سوال با ظهور و شدت گرفتن کشتار فرقه ای در عراق، پس از حمله 2003 آمریکا به این کشور، و اخیرا آوارهسازی گسترده اقلیتهای مذهبی به دست داعش در خاورمیانه که از زمان فروپاشی امپراطوری عثمانی تاکنون بی سابقه بوده است، شدت گرفت.
برای پاسخ به این سوال باید وقایع بین سالهای اواخر دهه 70 تا اوایل 80 میلادی را درک کرد و فهمید که مناقشات این سالها چگونه به وجود آمد و چگونه به پایان رسید. چگونه پرده آهنین شوروی فرو ریخت و به قطعات کوچکتری تقسیم شد ولی امپریالیسم غربی و آمریکایی بدون چالش بر جا ماندند.
در این سالهای سرنوشتساز ما شاهد انقلابی اسلامی در ایران بودیم که در مقابل امپریالیسم غربی قد علم کرد. در حالی که جنبش اسلامی دیگری، این بار در افغانستان، مهار شد و امپریالیسم غربی توانست آن را خنثی کند.
ما همچنین شاهد تحمیل جنگ نیابتی غرب علیه ایران بودیم که بواسطه عراق صورت گرفت و هدف آن نیز به چالش کشیدن انقلاب اسلامی نوپای ایران بود. این رویدادها که منجر به سوءفهم عمیقی در درون اسلام شدند، در پی شکلگیری احساسات شدید ضد امپریالیستی در خاورمیانه به وجود آمدند که طی آن مسئله فلسطین، به عنوان موضوع اصلی جهان اسلام، در پی صلح جزیی مصر و اسرائیل به حاشیه رانده شد. مناقشه فلسطین با این صلح به خاک سپرده شد و مقاومت فلسطین پشتیبانی بیشترِ دولت های عربی را از دست داد. این مسائل منجر به معاهده صلح اسلو و در نطفه خفه شدن مبارزات فلسطینیان شد. در حالی که شهرکهای غیرقانونی اسرائیلی تا به امروز همچنان به رشد خود ادامه میدهند.
دهه 1980 با غلبه امپریالیسم غربی پایان یافت. اما در خاورمیانه، انقلاب اسلامی ایران هرچند بواسطه جنگ عراق تضعیف شده بود و جامعه آن زخمهای عمیقی برداشته بود، اما بر سر راه غلبه امپریالیسم غربی قرار گرفت. پس از پایان جنگ ایران و عراق و درگذشت آیتالله خمینی، انقلاب اسلامی ایران توانست بقای خود را ادامه دهد اما یک دهه بعدی را با وجود جو شدید خصومتباری که علیه آن وجود داشت، در میان تحریمهای یکجانبه و چندجانبه، صرف بازسازی خود کرد.
انقلاب اسلامی ایران به اشکال گوناگون الهام بخش بسیاری از گروههای منطقه بود. گروهها و جنبشهای اسلامگرا در عربستان سعودی، مصر، سوریه و لبنان سر برآوردند. ولی تنها تعداد کمی از آنها توانستند به باقی خود ادامه دهند. دلیل بقای این عده معدود، مثل حزب الله لبنان، این بود که آنها روح انقلاب اسلامی ایران را به عنوان یک طغیان اسلامی علیه امپریالیسم غربی درک کرده بودند. طنین حزب الله در بین مردم جهان عرب پیچیدن گرفت زیرا مناقشه فلسطین و مبارزه علیه امپریالیسم غربی را زنده نگه داشت. در همان زمان حماس نیز متولد شد، تا بر اساس نگرش عدم مصالحه دربرابر اشغالگر، اشغاال فلسطین را به چالش بکشد. اما این گروه، با روحیه متفاوتی از حزبالله لبنان متولد شد که نشات گرفته از رقابتهای داخلی فلسطینیان و به شدت متاثر از نیروهای خارجی و رقیب منطقهای بود.
نیروهایی که از زمان شکلگیری انقلاب اسلامی ایران، و با هدف تضعیف آن، سعی دارند تا میان مسلمانان اختلاف بیاندازند، نه تنها امروزه هم بر سر کارند، بلکه از سوی دهها گروه تروریستی تکفیری که مدعی فعالیت به سود اسلام و مسلمانان هستند، نیز حمایت میشوند. به همین خاطر است که امروز، حزبالله و حماس، دو گروهی که سال ها برای هدفی یکسان تلاش کردهاند، امروزه شاهد اختلافاتی میان خود هستند.
انقلاب اسلامی ایران به وضوح مبارزه علیه امپریالیسم غربی را به عنوان مشخصه اسلام مدرن تعریف کرد. اما این انقلاب تنها جنبش اسلامی نبود که کنکاش برای باز تعریف اسلام در عصر مدرن را احیا کرد. هرچند، گروههای اسلامی که پیش از انقلاب ایران به وجود آمده بودند و بیشتر کسانی که از آن الهام گرفته بودند به دنبال بازگشت به دوره اسلامی پیش از رخنه امپریالیسم غربی بودند تا بتوانند ابزاری را برای به چالش کشیدن آن پیدا کنند. در نتیجه یک بازگشت نوستالژیک به اسلام منجر به سردرگمی در رابطه با غرب شد. در اینجا به طور خاص به اخوانالمسلمین اشاره دارم. ابهام و سردرگمی اینها در این بود که میخواستند با ابزارهای مفهومی که پیش از ظهور امپریالیسم وجود داشت، به جنگ امپریالیسم بروند. این مسئله در بهترین حالت، یک راهبرد جنگی، و در بدترین حالت، مشروعیت بخشی به وهابیت است، خدعه ای که قلب اسلام را هدف قرار داده است. ابهام و سردرگمی دیگر در این حقیقت است که فرار این جنبشها از عصر مدرن مانع از آن میشود که حتی درکی از امپریالیسم پیدا کنند و در نتیجه به جای فهمیدن، گیج میشوند و اجازه میدهند که مدرنیته بر دستگاه ایدئولوژیک آنها تاثیری بگذارد که حتی قادر به درک آن هم نیستند.
این کج فهمی تراژیکی است که شورشیان سنی برای دریافت چگونگی مبارزه با امپریالیسم غربی و احیای تلاشها برای بازتعریف اسلام در عصر مدرن، گرفتار آن هستند. امپریالیسم غربی، بطور ذاتی، درباره برتری علم و فناوری است. بنابراین، سنیان شورشی، با انتخاب نوستالوژی و ابزارهای مفهومی دوران قبل از امپریالیسم، تنها میتوانند با توسل به بربریت و وحشیگری که در القاعده و داعش دیده میشود، به جنگ برتری فنی غرب و روش زندگی مورد تاکید آن بروند.
از سوی دیگر، انقلاب اسلامی ایران با استفاده از همان عناصری که غرب مدعی دارا بودن برتری در آنان است، یعنی فناوری، این کشور اما بر خلاف سایر کشورهای اسلامی که با تقلید از غرب به دنبال انرژی هسته ای به عنوان راهی برای دستیابی به برتری نظامی بودند، انرژی هسته ای را تنها برای اهداف غیر نظامی و حقی برای رسیدن به جایگاهی برابر در نظر داشت تا با به مخالفت با امپریالیسم یپردازد. از آنجا که غرب خود را در جایگاهی برتر میداند، کرامتی برای دیگران و کشورهای رام شده، قائل نیست و همه این کارها را نیز با بهرهگیری از فناوری انجام میدهد.
اما بدون توجه به این که ایران چقدر به دنبال انرژی هستهای برای اهداف غیرنظامی و پژوهشهای فنی است، غرب همچنان خود را مشکوک به نیات ایران معرفی میکند. توافق اخیری که میان ایران و گروه 5+1 شد، پاسخی به این ادعاهاست و ابزار لازم برای اراده شواهد و صحتسنجی برنامه هستهای ایران را فراهم میکند. علاوه بر آن، غربیها به جای آنکه به دنبال اندازهگیری نیات جمهوری اسلامی باشند، باید تلاش این کشور برای رسیدن به فناوری غیرنظامی هستهای را جشن بگیرند، چرا که اگر این کشور راهی به جز پیشرفت فنی را میپیمود، آن راه به بربریت ختم میشد.
البته، ممکن است گفته شود که پیشرفت فنی نیز ابعادی از بربریت را در خود دارد. بلی! استعمار اروپا و بعدها استعمار آمریکایی در آفریقا، خاورمیانه، آسیا و آمریکای جنوبی، بسیاری از همین ویژگیهای بربریت را داشت که امروزه در گروه هایی مانند القاعده و داعش میبینیم. این مشکل برای همه انواع فناوری وجود دارد. فناوریها، استانداردهای زندگی ما را ارتقاء میبخشند اما همزمان به ابزاری شرایط بنیادی انسان تبدیل شده است که در آرزوی خداست اما غرایزی حیوانی هم دارد که بدون اخلاقیات، بربریت همیشه در کمین آن است.
جمهوری اسلامی ایران به رغم داشتن ابزار و دانش فناوری هستهای، همواره به تقبیح سلاح هستهای پرداخته و هیچگاه به دنبال اهداف نظامی از فناوری هستهای نبوده و پیشرفت و اخلاقیات را در مقابل بربریت انتخاب کرده است.
جمهوری اسلامی، همزمان با استفاده از ابزارهای برتری غرب، یعنی فناوری، و ابزارهایی که خود از آموزه های اخلاقی انقلاب اسلامی بدست آورده، به رویارویی با امپریالیسم غربی آمده است. اینگونه است که مذاکرهکنندگان خستگیناپذیر ایرانی همواره به فتوای آیتالله خامنهای علیه ساخت تسلیحات هستهای ارجاع دادهاند و اخیرا نیز روحانی، رئیسجمهوری ایران با تاکید بر آنکه ایران هیچ گاه از دانش هستهای خود علیه کشور دیگری استفاده نمیکند، این فتوا را به گونهای دیگر تکرار کرد.
به این دلیل است که ایران با هدف رفع سوء ظنها و پایان دادن به تحریم های نا عادلانه در 14 جولای 2015، با انجام بازرسیها و شفافسازی بیشتر در خصوص برنامه هستهای خود تن داد.
این تحولات اما زمانی اتفاق میافتد که ایران به عنوان یک بازیگر عمده در منطقهای شناخته میشود که شاهد تهدیدات، درگیریها، جنگ، تروریسم و وحشیگریهای مختلفی است.
بنابراین ایران چگونه میتواند از داشتن یک برنامه نظامی هستهای چشم پوشی کند آن هم در چنین شرایط خطرناکی که بیش از همه به چنین سلاحی نیاز دارد؟ این سوالی است که اخیراً ولی نصر، نویسنده و تحلیلگر آمریکایی طی مقالهای در واشنگتن پست مطرح کرده است.
خود ولی نصر اینطور به این سوال پاسخ میدهد که جمهوری اسلامی به خاطر فشارهای داخلی، از موقعیت منطقه ای خود چشم پوشی کرده است تا بتواند بر بقای سیاسی خود در داخل کشور متمرکز شود. نصر در استدلال خود، بحث حیات انقلاب اسلامی در داخل را در مقابل جایگاه منطقهای آن قرار میدهد.
من اما معتقدم که استدلال نصر متکی بر درک اشتباه غرب از انقلاب اسلامی و طرح اشتباه دوگانگی درون و داخل است.
در خصوص فشارهای داخلی که ایران بعد از وقایع انتخاباتی سال 2009 (1388) شاهد آن بود، زیاد گفته شده و اینطور ادعا شده است که این رویدادها ایران را وادار به ورود به روند مذاکراتی کرد که امروزه به پایان خود نزدیک شده است. اما این ادعا نیز بر پایه بسیاری مفروضات اشتباه بنا شده که میتوان شواهد زیادی علیه آن ارائه کرد. در واقع این آمریکا بود که پیشقدم شد و فرآیند مذاکرات را آغاز کرد. در خصوص وقایع سال 2009، مطالعات بسیاری با تلاش برای اثبات تقلب احمدینژاد انجام شد اما توفیقی در پی نداشتند، زیرا احمدینژاد انتخاب مردم ایران در سال 2009 بود و هیچ تقلبی، آنطور که رسانههای غربی ادعا میکردند رخ نداد و برخی پژوهشهای علمی نیز بر این مسئله صحه گذاشتهاند.
حتی اسناد ویکیلیکز نیز نشان میدهند که این آمریکا بود که روایتی دروغین و مخالف با حقیقت در خصوص تقلب در انتخابات ایران را نشر داد. در خصوص وقایع بعد از انتخابات 2009، مفروضههای اشتباه زیادی در خصوص جوانان ایرانی و اینکه آنها مخالف انقلاب اسلامی هستند، طرح شد اما یک مطالعه غربی نشان میدهد که این مفروضهها نادرست هستند و اکثریت جوانان ایرانی، حتی آنها که مواضع انتقادی نسبت به دولت دارند، در ارزشهای انقلاب اسلامی ادغام شده و این ارزشها در آنها درونی شده است.
اشتباه بودن دوگانگی شرایط زمینهای داخل و خارج کشور که نصر آن را مطرح کرد نیز اثبات شده است. به خصوص در مورد داعش که نصر پذیرفته تهدیدی علیه ایران است. در مورد داعش، بقای انقلاب اسلامی ایران مساوی بقای کل اسلام است. زیرا شاخه دیگر اسلام که در مقابل ایران قرار گرفته، وحشیگری را انتخاب کرده است و رهبران و ترویجدهندگان این ایده، مثل داعش، مسلمانان را وارد مسیر بی بازگشتی کردهاند که به تخریب خودشان میانجامد.
در شرایط جدید و با حضور داعش، قربانیانی برای حفاظت از اسلام حقیقی و بازگشت کرامت مسلمانان وجود خواهند داشت. و این راه از طریق انقلاب اسلامی و پیام خاص آن صورت میگیرد. ایران تاثیر منطقهای خود را اعمال خواهد کرد و لغو تحریمها در نتیجه تلاش دیپلماتیک این کشور نیز به این هدف کمک خواهد کرد.
البته، گشودن درهای ایران، اقدامی پرخطر برای انقلاب اسلامی است، ولی همزمان این اقدام یک حرکت ایدئولوژیک و برای دفاع از اسلام است تا پیام این دین منتشر شود. این اقدامی است در راستای رسیدن انقلاب اسلامی ایران به جایگاه رهبری منطقهای و جهانی که البته شایسته آن است.
اینطور نیست که ایران با پذیرش توافق هستهای، انقلاب خود را از جهان ایزوله کرده و از نفوذ منطقهای خود دست بکشد. برعکس، جمهوری اسلامی ایران از این پس نفوذ خود را به شکل متفاوتی و حتی گستردهتر بر مسلمانان اعمال میکند و پیام اسلام را نشر میدهد. زیرا با وجود داعش، حیات اسلام به زنده ماندن انقلاب اسلامی ایران بستگی دارد.
با شروع بهار عربی که به گفته این تحلیلگر، میرفت تا مدل انقلاب اسلامی را در منطقه پخش کند، حاکمان عرب کشورهای حاشیه خلیج فارس را به واکنش واداشت. همچنین القاعده و داعش نیز علیه اسلام سیاسی، انقلابی و ضد امپریالیستی که در ایران شکل گرفته، وارد عمل شدند. به همین خاطر است که بعد از توافق هسته ای، محمد جواد ظریف، وزیر خارجه ایران سفرهایی را به کشورهای همسایه عربی انجام داد.
با توجه به مسائلی که بیان شد، ممکن است این ایده طرح شود که این فشار داخلی نبود که ایران را به میز مذاکره کشاند، بلکه شرایط تهدیدی که علیه اسلام، بطور کلی، وجود دارد، انقلاب اسلامی ایران را قانع کرد که تنها راه برای تاثیرگذاری مثبت بر اسلام و منطقه، یعنی همان ماموریت اصلی ایران، این است که از شر تحریمهای تحمیلی خلاص شود.
برای صحتسنجی این ایده، واقعهای را یادآوری میکنم؛ پس از حملات که ژانویه 2015 به نشریه فرانسوی شارلی هبدو شد و تاثیر بدی بر وجهه اسلام داشت، و در حالیکه تنها ابتکاری که جهان میتوانست از ایران برای دفاع از اسلام انتظار داشته باشد، ابتکار عملی در مذاکرات هستهای بود، آیتالله خامنه ای، رهبر ایران، آغازگر گفتگویی با غرب و جوانانی غربی در خصوص دین اسلام و پیام آن بود. #LetterForYou پیامی برای جوانان غرب و البته جهان بود که از طریق رسانههای اجتماعی منتشر شد و کوشید تا اسلام حقیقی را به دور از کلیشههای داعش و القاعده شرح دهد.
نامه آیتالله خامنهای به جوانان غربی، معنای عمیقتری نیز دارد. این نامه، ادامه سیاست جمهوری اسلامی ایران برای باز کردن درهای گفتگوی خود با جهانیان و مکمل مذاکرات هستهای بود.
نام آیت الله خامنهای با آغاز گفتگویی با جوانان غربی درباره اسلام، به دنبال گسترش فهم و احترام افکار عمومی غرب است که جریان مذاکرات هستهای نیز به آن دست یافته بود. رهبر ایران در نامه خود توضیح میدهد که او جوانان را مخاطب قرار داده است زیرا برای اصلاح تصورات غلطی که درخصوص اسلام در بین بزرگسالان غربی به وجود آمده، بسیار دیر شده است، بویژه که این تصورات غلط در خود غرب جعل شدهاند.
کسی باید از مسلمانان در برابر خودشان دفاع کند. مطمئناً غرب این کار را نخواهد کرد. انقلاب اسلامی ایران به مقاومت، بقا، کرامت و احترام دست یافته است. و بهترین جایگاه را برای بر عهده گرفتن این وظیفه در اختیار دارد. شروع و پایان این وظیفه خطیر با گفتگویی صادقانه درباره اسلام است. این معنای عمیق نامه رهبری عالی ایران به جوانان غربی است. بعد از توافق هستهای،جمهوری اسلامی ایران با دانش خود در همه حوزهها، از فناوری گرفته تا دین، آماده مقابله با بربریت است.
این مهمترین ماموریت انقلاب اسلامی در دنیای امروز است. اگر توافق هستهای را دنبال کرده اما توجهی به نامه رهبری ایران به جوانان غربی نداشتهاید، آنگاه مهمترین مسئله درباره این توافق را درک نکرده اید: یک گفتگو بر پایه احترام و شأن متقابل و علیه بربریت و تهدیداتی که اسلام با آن مواجه است.
دکتر سونیا منصور ربیعه، نویسنده مسیحی کانادایی با اصالت عرب و استاد فلسفه و اخلاق در دانشگاههای این کشور است. نطرات وی به عنوان تحلیلگر مسائل خاورمیانه در رسانههای بینالمللی منتشر میشود. میتوانید وی را در تویتر دنبال کنید.